- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
افتتاح کانال سایت آستان وصال در ایتا
با عنایت به درخواست های تعدادی از کاربران عزیز؛ در پاسخ به این اوامر و همچنین جهت تسهیل بهتر برای کاربران؛ کانال سایت در ایتا ایجاد گردید، دوستانی که تمایل دارند عضو کانال باشند در همین جا کلیک نموده و یا از طریق لینک زیر وارد کانال شده و عضو شوند لطفا با نشر و تبلیغ لینک این کانال؛ شما نیز در این خدمت به آستان اهل بیت سهیم باشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
رسانده است به لبهای شیعیان، جانها تنی که دوخته شد بر کـفن، ز پیکانها گهی ز بارش اشک و گهی ز بارش تیر سـفـیـنهایست گرفـتار، بین طـوفـانها به روی دست عزیزان خود شود تشییع تـنی نـجـیبتر از گـل به زیر بارانها به دامن کفنش گرچه گل ز خون روئید بر او مـلائکه گـل میبـرد به دامـانها قدح به خون جگر میزند مگر عباس؟ به روی لب بفـشارد ز بس که دندانها حـسین کز غـم او جامه میدرد افلاک چو لالـه از غـم او میدرد گـریـبـانها به سـر سـلامـتـی خـواهـر و برادر او یکی نـیـامـد از آن قـوم نـامـسـلـمـانها تأسّفی که ز یوسف نصیب یعقوب است نصیب زینب کـبـری بُوَد ز هجـرانها یتـیم! هرکه بگرید به درد و داغ حسن شـود به روز قـیـامت قـرین خـنـدانها
: امتیاز
|
مدح و مرثیه امام مجتبی و امام حسین سلام الله علیهما
در هـیأت حـسـیـنم و در هـیـأت حـسن در خـدمت حـسـینم و در خدمت حسن هم صحبت حسینم و هم صحبت حسن هم رعـیت حـسـینم و هم رعـیت حسن دست کرم حسن شد و احسان حسین شد روح و روان حسن شد و جانان حسین شد قـبله حـسن، مساحـت ایـمان حسین شد از مـلـت حــسـیـنـم و از مـلـت حـسـن در مجلس حسین و حسن روضه خوان خداست آقا: حسین؛ امام: حسن؛ ماسوا: گداست اصل بهشت، سینهزنی پای این دوتاست در جـنّـت حـسـیـنـم و در جـنّـت حسن روح اذان حـسـیـن شد و ربـنـا حـسـن کـشـتی حسینِ فاطمه شد، ناخـدا حسن شـیـرینیِ حـسـین حـسین است یا حسن در "یاحـسین" ریخـته شد لذت "حسن" پیـر نجـف حـسیـنـیه را تا درست کرد زینب گریست، ماتم عُظمیٰ درست کرد زهـرا غذای هـیأتـشان را درست کرد نان حسـین خـوردهام از بـرکـت حسن ظرف حسن فرات به جوی حسین بُرد لبتـشنه را به سمت سبوی حسین بُرد ما را حسن پـیـاده به سوی حـسین بُرد دور حـسـین پُـر شده با رحـمـت حسن یک روح در میان دو تن بوده از قدیم پائـین پـای این دو، وطـن بوده از قدیم صحن حسین، صحن حسن بوده از قدیم پس خاک کربلاست همان تربت حسن یک عمر اشک ریخت، به گریه وضو گرفت از هر مسیر تنگ که میدید، رو گرفت آن گوشوار را که شکـستند، او گرفت این خاطرهست اوج غـمِ غـربت حسن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
اگرچه خلقـت دنـیا ز نـور پنج تن باشد کریم اهل بیت ما فـقـط باید حـسن باشد حسن جان و حسن جانان، حسن ایمان، حسن قرآن بگو ذکر حسن هرجا مجالی بر سخن باشد حسین آقاست میدانم، خود من نوکرش امّا حسن اولاست هرجا که شهید بیکفن باشد چه فرقی میکند وقتی کریمی دوستت دارد گدای پشت در مانده، گدایی مثل من باشد به کاهی، کوه عصیان مرا بخشیده ممنونم ندیدم هیچ آقایی چنین با حُسن ظن باشد شرف دارد بقیع او به کاخ هر سلیمانی شرف دارد به هر سنگی، اگر سنگ یمن باشد همه گفتند حسین و گفت پیغمبر، حسن جانم که باید بعد زهرا و علی، او ممتحن باشد کنار ذکر یامحسن، خدا اسم حسن آورد به آن معنا که پشت در یکیشان خط شکن باشد همانکه هیزم آورده، دو تا دستِ بزَن دارد حسن شد مادری اصلاً که کارش سوختن باشد کنار چادر خاکی به خاک افتاد و بعد آن مقرر شد مزارش خاکی و بیسینهزن باشد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
ما جز به نگاهت به کسی دل نسپاریم در دل گرهی جز سر زلف تو نداریم جز خاک تو بر جای دگر سر نگذاریم بیزمزمهات یکسره بیصبر و قراریم هر لـحـظـۀ ما شـور تـمـنای تو باشد در دیـدۀ مـا شــوق تـولای تـو بـاشـد ای آن که ملک بوده به درگاه تو دائم جـبریل شده بر حرم و کوی تو خادم در عشق نباشد به جز از مهر تو لازم عالم به فدایت شود ای حضرت کاظم محـبـوب خـدایی و منم عاشق رویت گر چه همه را قبله بُوَد روی نکویت ای آنکه جهان است همه تحت پناهت مولای کـریـمی و دلـم هست گـواهت ای کاش شود قسمت من نیمهنگـاهت نـوری و عـدو تاب نـدارد رُخِ ماهت یک لحظه تو را دیدن و پس لذت یک عمر یک لحظه جدایی ز تو و حسرت یک عمر آوازۀ عـشـق تـو بـه افــلاک رسـیـده در سجده سرت یکسره بر خاک رسیده بر سلـسله خونت ز دلی چاک رسیده بـالای سـرت بـانـوی غـمناک رسیده بر جد تو گر نیزه و شمـشیر کـشیدند بر قلب تو از زخم زبان تـیر کـشیدند جز مهر تو در خـاطـرهها یاد نداریم جـز زمــزمـۀ نـام تـو فـریـاد نـداریـم ما غـیـر رضـای تو که امـداد نـداریم جز در حـرمش پـنجـره فـولاد نداریم ما را برسان تا حرم خود ز خراسان از مشهد او تا حـرمت پر بکـشد جان
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
ای جـلـوۀ لـطـف خـدا بـاب الحوائج یا حضرت مشکل گشا باب الحوائج مشکل ندارد، کار و بارش رو بهراه است هرکس که شد همراه با باب الحوائج از سینهاش غم بر طرف گردیده هرکس از دل صدایت کرده یا باب الحوائج هرکس که شد ناچار و در زد خانهات را فـورا شـده حـاجـتروا باب الحوائج از هر طبـیب حاذقی هستی در عالم بـر درد بـیدرمـان دوا باب الحوائج معـنـا نـدارد دست خـالی باز گـردند از خـانـهات خـیـل گـدا باب الحوائج بالاتر از عیسی نه دمها، بـازدمهات بـیـمـار را داده شـفـا بـاب الـحـوائج واکن گره از کار من با یک نگاهت دسـتـی بـرآور بر دعـا باب الحوائج میخواهم از لطف زیادت یک زیارت هم کـاظـمین هم کـربلا باب الحوائج مشکـلگـشایی میکـنی از کار عـالم یا حضرت مشکل گشا باب الحوائج
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
قـبله شد تنـظـیم با قـبـلهنـمایت هفت بار کعبه میگردد به دور خاک پایت هفت بار برده دل از حضرت داوود هر صبح و غروب آیـههـایِ صوتِ قـرآنِ صدایت هفت بار باز شد از حاجتش فوراً گره تا با وضو گفت «یا باب الحوائج» را گدایت هفت بار گفت «یا موسی بن جعفر» اولِ هر کظم غیظ دور شد از شرّ شیطان با دعایت هفت بار هفت بارِ «تو» برابر هست با هفتاد سال پس نگاهی کن به این «بد» با عنایت هفت بار هر کسی دارد برای عـشقبازی شیوهای من که می میرم به تنهایی برایت هفت بار روزهایی را که احساس کـسالت میکنم میخورم از نُقلِ در مشکل گشایت هفت بار چشم تو دارالشّفای شهرهای در عالم است میدهد بر مرده جان چونکه دوایت هفت بار زائرت شد در حقیقت حاجیِ بیت الحرام با طوافِ کعبهٔ صحن و سرایت هفت بار سائل آمد کاظمین و ماند و دیگر برنگشت تا قـدم زد بارِ اول در هـوایت هفت بار میروم مشهد به پابوسِ علیموسی الرضا در طیِ یکسال آینده به جایت هفت بار!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
این عـشق آخر میکـند کار خودش را این دیـدۀ تـر میکـنـد کـار خـودش را با دست خـالـی بر نـمیگـردیم، یـعـنی موسیبن جعفر میکند کار خودش را اشکی که جاری میشود در بین روضه فـردای محـشر میکـند کار خودش را مستی دو چندان میشود در پای ایوان الحق که ساغـر میکند کار خودش را جان میسـپارم آخرش در کـاظـمـینت ایـنـبار نـوکـر میکـنـد کار خودش را
: امتیاز
|
مدح و منقبت امام موسی کاظم علیهالسلام
حاجتش را خواست و یکبارِ دیگر نذر کرد با دلی آشفته و با حالِ مضطر نذر کرد بردمش با خود حرم، یک لحظه گنبد را که دید با سلامش زیر لب چندین کبوتر نذر کرد خیره شد بر دستهایش! گفت: میخواهم چکار؟! شک ندارم که النگوی گرانتر نذر کرد خونِ دل خورد و برایِ من خودش را پیر کرد تا زمین خوردم فقط «والعصر» و «کوثر» نذر کرد حاجتم را بر تمام حاجـتـش ترجـیح داد سالها اوّل دعـایم کرد و آخر نذر کرد چونکه در چشمم هوایِ استجابت را ندید بغض کرد و ربّنا گفت و مکرّر نذر کرد زد ورق با اشک قرآن را نمیشد ناامید پس برای هفـتمین عشقِ پیمبر نذر کرد بیتعـلّـل باز شد از هم گـره پـشتِ گره تا که مادر سفرۂ موسیبن جعفر نذر کرد!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
اسـمِ تـو آمــد و گِــره وا شـد دلِ ما مُرده بـود و اِحیاء شد با تو هـرگـز نـشد ندارد کار هر محالی در این حرمها؛ شد نوکرت از تو گفت در مشهد سـفـرِ کـربـلایـش امـضـا شد در حـریـمت عـلـیلِ مادرزاد مددی خواست از خدا؛ پا شد مادری سفرهای براتْ انداخت بچّـهای کـور داشت بـیـنا شد مـا شـنـیـدیـم بـابِ حـاجـاتـی ذکرمان یا اباَ الرّضا... تا شد همه دیدیم لطف و مِهرت را با شـمـا ایـن غــلام آقــا شــد حاجتم روزِ وصلِ دلدار است تو دعـا کن بگـو گِـره وا شد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
کِی بـه نـظـر بـنــدۀ نـابـم کـنـی رحـم بـر این حـال خـرابـم کنی گر که دلت نیست به من پس چرا جـلـوه به بـیـداری و خوابم کنی نقش خودت بر دل من حک نما تـا کـه ز آیــات کــتــابــم کـنـی بـا نـظـرت خـاک شـود کـیـمـیـا میشـود آیـا کـه خــطـابـم کـنـی ذوب شدن در تو حیات من است میشـود آیــا کـه مــذابــم کــنـی ساقی میخـانه شدن سخت نیست گر تو نـگـاهـی به شـرابـم کـنی جام و سبویم زِ مِیِ کـوثـر است تا بـه لـبـم نـغـمـۀ یا حیدر است صـفـحـۀ دیـگـر به دلـم بـاز کن دفـتـری از عـاشـقـی آغـاز کـن تاب مـده طـرّۀ مـشـکـین چـنـین کمتر از این ای گل من نـاز کن گـوشـۀ چـشـمـی بـه تـنـعـّم گشا از منِ آشـفــتــه گــره بــاز کـن نـام خـوشـت را به زبـانـم نشان جـان مـرا زمـزمــه پـرداز کـن دم بـزن از سـرِّ خــفــیـه بـه دل سـیــنــۀ مــا را حــرم راز کــن ای دل مـن جـانـب جــانــانـهات با پـر بـشـکـسـته تو پـرواز کن بـال بـزن تـا که هـدایـت شـوی طـائــر درگـــاه ولایـت شـــوی بــال گـشــا مــوسـیِّ جـان آمـده چـشـمـهای از سِــرِّ نـهـان آمـده تا که ضـلالـت بـرود از جهـان روح هــدایـت بـه جـهــان آمـده غـنچه شکـوفه زده بر شاخـسار یـا گـلـی از بــاغ جــنــان آمــده جـلــوۀ تـــام کَـــرم کـــردگـــار نـور کـرامـت بـه عـیــان آمــده مـاه و سـتـاره به کـنـاری رَویـد حـضـرت خـورشـید زمـان آمده روشــنـی چــشــم امــام شِــشــُم نــور دو چــشــم هـمـگـان آمـده از افــق عـشـقْ سـعـیـده رسـیـد غـنـچـۀ دامــان حــمـیـده رسـیـد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
همانگونه که شب را روشنایِ ماه میبخشد خـدا در ظلمت دنـیا چراغ راه میبخشد به حکم"البلاء للولاء" است اینکه در تاریخ خدا به دوستان خود غمی جانکاه میبخشد تو نور آسمانهایی که "فی قعرالسجون" هستی خدا گاهی حضور ماه را به چاه میبخشد تو از نسل همان مردی که هنگام رکوع خود عـقـیقـش را به سـائل قـربةً لله میبخـشد نگاه مهـربانت آیـۀ "والکـاظمین الغـیظ" تو "عافینَ عنِ النّاسی" که بیاکراه میبخشد به کم قانع نشو امشب، بخواه از او خودِ او را به کم قانع نشو ای دل، که دارد شاه میبخشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه به پـیـشـوازی تـنهـاتـرین سـوار مدینه اگرچه آمده از کوفه، از حوالی غربت ولی نشـسته به روی دلش غـبار مدینه پس از حکایت کوچه ستارهها همه گفتند که هیچ کـار نـدارد دگـر به کار مدینه گشود سفرۀ دل را، شمرد آن همه غم را کـنار خـلـوت پـنهـانترین مـزار مدینه سقیفه و فدک و در؛ طناب و سیلی و حیدر و دید باز نگـفـته، یک از هـزارِ مدینه کنار تشت خمید و گریست داغ دلش را و داد خـاتـمه آخـر بـه انـتـظار مـدیـنه
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای که چون چشمت، ستاره چشم گریانی نداشت باغ چون تو، غنچۀ سر در گریبانی نداشت آسـمانِ چـشـم تو از ابرِ غـم لـبریز بود غیر اشک و خون دل، این ابر بارانی نداشت سینۀ تو، میزبان داغ و درد و رنج بود »این مصیبتخانه کم دیدم که مهمانی نداشت« تو همان سردار تنهایی که در قحطِ وفا غم به غیر از سینۀ تو بیتالحزانی نداشت نی، ز تو آموخت پنهان کردن غم را به دل گر نمیآموخت از تو، نی نیستانی نداشت صبر تو شد چلچراغ نهضت سرخ حسین هیچکس مانند تو عمر درخشانی نداشت بعد چندین سال رنج و خوردن خونِ جگر زهر پایان داد بر آن غم که پایانی نداشت تیرهای کـینه وقتی بر تن پاکت نشـست چون حسینت هیچکس حال پریشانی نداشت روی بال قدسیان تا گلشن فردوس رفت عاقبت سامان گرفت آن دل که پایانی نداشت لالهها همچون «وفایی» گریه کردند از غمت غنچهای در باغِ هستی لعل خندانی نداشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
زخـمهـایی که به تـشـیـیـع تـنت آمدهاند همچو گـلـبوسه به دشت کـفـنت آمدهاند »ابر و باد و مه و خورشید و فلک» چرخزنان به طـواف تـو و عـطـر بـدنت آمـدهانـد کاتـبان چشم به هُرم نـفـست دوخـتـهاند پی یک جـرعـه ز جام سـخـنت آمدهاند یـا کـریـمان نگـاهـم به امـیدی که مگـر بـشـنـونـد آیـۀ نــور از دهـنـت آمـدهانـد چشم وا کن نفـس صبح! که کـنعـانیها مست از عـطر خوش پیـرهـنت آمدهاند بعد از این رو به که آرند فـقـیـرانی که به سـراغ تو و خُـلـق حَـسـنـت آمـدهانـد خونجگر، جامهدران، نوحهکنان، آنهایی که به خـونخـواهی پرپر زدنت آمدهاند تو غریبی ولی یک روز جهـان میبیند شیـعـیـان سـیـنهزنـان تا وطـنت آمدهاند توبه هر لحظه قبول است، بگو برگردند تـیـرهـایی که به تـشـیـع تـنـت آمـدهانـد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
آسمان را پهن میکردی به هنگـام نماز تا که باشد کهکشان با خاک پایت همتراز دستهایت سفرهای بود از سخاوت بیشتر میپذیرفتی جهان را روز و شب با روی باز کوهی و توهین جمعی سنگریزه هیچ نیست ای مُعزّ المؤمنین! ای تا قیامت سرفراز! قطره قطره میچکید از چشمت اقیانوسها آنقَدَر که داشتی در سجدهات سوز و گداز با وضو پشـت سرت میایسـتادند ابرها هر زمان دنیا تو را میدید در راز و نیاز گوشهای از سفرهات همواره میآمد بهشت ای که بودی مثل آغوش خدا مهماننواز وای بر آن حس تاریکی که یک شب بیهوا گنبد خورشید را برداشت از خاک حجاز
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
سیاست داشت، اما مثل حیدر بود در میدان که تیغ تیز میدان میدهد سَیّاس را برهان سراسر عزت و فتح است و باطل کردن نیرنگ اگر هم بسته باشد مجتبی با دشمنش پیمان حسن تنها نه در منزل اسیر حیلۀ زن بود که بین لشکر خود بود تنها بین نامردان حسن البته تنهـا نیست وقتی در کـنار او حسین و زینبش هستند با عباس یک گردان به بازو حرز حیدر، بر سرش عمامۀ احمد به روی لب همیشه ذکر مادر داشت تا پایان بپرس از کوچهها بعد از علیبنابیطالب کدامین شانه در تاریکی شب میبَرَد اَنبان؟ کسی که گرد فرشش را تبرک میبرد جبریل نشسته با موالی روی خاک و خورده آب و نان مُعزّالمؤمنین است او بپرس از مردم نجران کریم اهلبیت است او بپرس از سورۀ انسان
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
کاش بر رویِ مزارت سایهبانی بود نیست کاش امشب در بقیعت روضهخوانی بود نیست کاش یک زائر فقط یک شمع روشن مینمود جایِ تکّـهِسنگ اینجا آسـتانی بود نیست کاش جارو میزدم صحنِ شما را با مُژه گنبدی گلدستهای نام وُ نشانی بود نیست کاش یک بیرق فقـط بالایِ قبرَت بود آه ریسهبندان صحنِ خاکیِ تو آنی بود نیست کاش گـریه کاش نـاله کاشکی سیـنهزنی در حـریمِ این کـریمِ آسـمـانی بود نیست کاش خاکِ چادری از خاطرش بیرون شود یاد دارم پیـشِ مـادر کودکانی بود نیست کودکی با ضربۀ سنگین به پهلو شد شهید کودکی شد پیر در روضه توانی بود نیست تکّهای از گوشواره رویِ خاکِ کوچههاست گوشهای از خانه یاسِ ندبهخوانی بود نیست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهر شام
میخواست هرچه از تو خدایت، همان شدی عاشق شدی، شهید شدی، جاودان شدی باید بخـوانـمت، شـشـمـین فـرد پنج تن کـبـریترین عـقـیـلۀ این خـاندان شدی صبر تو را چـگـونه بـلا سـر بـیاورد؟ زینب تو قـبل خلـق شدن امتحان شدی دلشـادی از شـهـادت عون و محمدت از اینکه چون حسین، تو هم بیجوان شدی وقت وداع و بوسۀ آخر چه بر تو رفت؟ آرام جان که رفت، تو هم نیمهجان شدی آئـیـنـهدار و قـافـلـهســالار و بـیقـرار بعد از حسین، یکتنه یک کاروان شدی بار امـانت است که بر دوش میکـشی بیهوده نیست اینکه چنین قدکمان شدی جان را چه قابل است، که بیهیچ وحشتی صد بار پـیـشمـرگِ امـام زمـان شدی سـوزانـد کـوفـه را رجـز جـانگـداز تو وقتی که لب گشودی و آتشفـشان شدی در خطبۀ تو شـقـشـقـیه شعـله میکشید دیـدنـد کـوفـیـان که امـیـر بـیـان شـدی از تو نداشت پـاسـخ دنـدانشـکـنتـری تنهـا جـواب سـرکـشـی خـیزران شدی منزل به منـزل آمـدی و هیچکس نـدید در خود شکستی از غم و زهرانشان شدی در شام، بهـتر است نمـانـیم و بگـذریم باید نگـفـت اینکه کجا میـهـمـان شدی شهـری که چشم بود سراپـای مردمش آنجا شـهـید طـعـنه و زخـم زبان شدی بزم شـراب و سُکـر یـزیـد و یزیـدیـان دیـدی فـریب معـرکه را و بر آن شدی تا بـشکـنـی غـرور هُـبـلهـای لات را آنجا تبـر به دوش، خـلـیل زمـان شدی باید گـلـوی مرثـیهها را فـشـرد و گفت کی بیقرار و مضطرب و ناتوان شدی؟
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر امام علیهالسلام در شام
بخوان حسينِ غريبم، كه سخت دلگيرم نگـاه كن كه ز داغت چه خسته و پـيرم به رحلِ نيزه تو قرآن بخوان عزيز دلم كه بـاز از نـفـس اطهـرِ تو جـان گيـرم چه غافـلـنـد چنيـن مـردمی كه پنـدارند به سنگ كـيـنـۀ خود میكـننـد تحـقـيرم بخوان مفـسـر قـرآن: «لِـيُـذهِبَ عَـنكم» بخوان و شـرح بـده آيـهای ز تطهـيـرم بخوان «وَلـيُّكُـمُ الله» را كه تا از جهـل كسی دگــر نگـشـايد زبـان به تكـفـيـرم كمان ابرويت از سنگِ شاميان بشكست دگر مخوان كه غمت میزند به دل تيرم مخوان كه خون ز گلويت به نيزه ميريزد قسم به قطرۀ خونت، ز عمرِ خود سيرم فرشتگان همه پشتِ سرِ تو صف بستند نمازِ عـشـق بخـوان با صـدای تكـبـيرم چگـونه با تو بگـويم كـه غيـرت اللـهی كشيـده ديـدۀ نـامـحـرمان به تـصـويـرم نوشته است «وفایی» به اشك خونينش كه من رضا به رضـایِ خـدا و تقـديرم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در کاخ یزید ملعون
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است بیتیست این دو خط که به پیشانی من است هان ای یـزید! بـشنو و ابرو گره نزن این میهمانی تو نه... مهمانی من است! غـرّه نـشـو به آنچه سرِ نـیـزه کردهای اینها چـراغهای چـراغـانی من است هفتاد سر از این همه، با من بـرادرند اما دو سر از این همه، قربانی من است نذر من است و از پی احیای دین حق خـونِ دو چـشـم خانۀ بارانی من است ایمن مباد از این همه مشعل، خزان تو تا نـوبت بـهـار گُـلافـشـانـی من است ما را چو آفـتـاب به شامَت کـشاندهای ایـنک زمـان قـافـلـهگـردانی من است
: امتیاز
|